فرمانده‌ی سپاه عشق

برا ما دو تا می ریزه اشکایِ آسمونا

بنداول

برا ما دو تا می ریزه اشکایِ آسمونا
آخرش رفتی من و تنها گذاشتی پس چرا؟
دارم از غصهٔ تو دق می کنم آروم آروم
اَمون از رسمِ زمونه وُ جداییاش خدا

می دونم خیر و خوشی، ندیدی از زمونه
آسمونم داره از، غربتِ تو می خونه

پاشو خانومِ جوونم، پاشو یار مهربونم
من بدون تو می میرم، نزا که تنها بمونم
بنددوم
زندگی بدونِ تو برام که معنا نداره
به چه دردی می خوره دنیا که زهرا نداره
سقفِ خونه رو سرم خراب شده از رفتنت
به تو گفتم که بمون گفتی دیگه را نداره

خیلی زود از پیشِ من، رفتی تویِ جوونی
کُشتنت تا که دیگه، پیشِ علی نمونی

غصه هات توو سینه مونده، قلبمو غمت شکونده
زخمِ صورتت علی رو، به روزِ سیا نِشونده
بندسوم
من دارم رو قبرِ تو سنگِ لحد رو میچینم
دیگه هر شب میام و پایینِ قبرت میشینم
منو به آخرِ عمرم داری نزدیک میکنی
آره با رفتنِ تو مرگِ خودم رو میبینم

این قرارمون نبود آخه ببین عزیزم
خاکِ قبرت رو دارم رویِ سرم میریزم

کارِ من دیگه تمومه، بی تو خندمم حرومه
نفسِ من رو گرفته، بغضی که تویِ گلومه

این قرارمون نبود

میاد صدای گریه های مادر

خاک پای تو بالاتر از عرش و افلاک