تا وقتی بودی بابا چه احترامی داشتم

مقتلش بود تیره و تاریک

سلام ای آفتاب ای نور دیده

سخت است در اوج بلا بیمار باشی

مُحرِم شدند او وعظ والارتبه‌ای خواند

بیرون دویدم من ز خیمه، گریه کردم